Assassin's Creed Persian Wiki
Advertisement
Eraicon-AC1Eraicon-Secret CrusadeEraicon-Templars


گارنیر از نابلوس (انگلیسی: Garnier de Naplouse) ( تولد 1147 -مرگ 1191 ) یکی دیگر از اهدافی بود که کشتن وی توسط المعلم به الطائر واگذار شده بود. او پزشک و رئیس بزرگ حزب شوالیه های بیمارستاندار در شهر عکا و یکی از اعضای مخفی معبدی ها بود.

رهبر شوالیه های بیمارستاندار[]

گارنیر به دلیل رفتار بی رحمانه و غیر انسانی اش نسبت به بیماران، از فرانسه به عکا تبعید شده بود (او کسی بود که به جان مردم بهای کمتری نسبت به آزمایشاتش میداد و روی آنها آخرین زهرها و نوش داروها را امتحان می کرد) او مدعی بود که مرد علم و دانش است ، اما از فقدان اخلاقیات رنج می برد. دانش در نزد او هیچ گاه با ارزش نبود، حتی در صورتی که با خون یک انسان بهایش پرداخته می شد. به دلیل این که خانواده ی او مقدار قابل توجهی پول را در راه جنگ صرف کرده بودند، او در عکا پناهنده و از وی به خوبی محافظت می شد. بنابراین او در این موقعیت مناسب میتوانست برای خود دستیارانی وفادار خریداری کند تا کار بی رحمانه اش را ادامه دهد. او شخصیتی بی ثبات داشت، گاهی بسیار خونسرد و آرام، و گاهی بسیار نامتعادل و دیوانه. با این وجود همواره اصرار داشت که در قلعۀ بیمارستاندارها در شهر عکا دارد به بهبودی بیمارانش کمک می کند.

مرگ گارنیر[]

طی محاصره عکا، حاکمیت بر منطقه ی فقیر نشین عکا به گارنیر سپرده شد، بنابراین توانست در آنجا بنیان عملیاتش را در بیمارستان شوالیه ها پایه ریزی کرده و به طور آشکارا به آزمایشات بی رحمانه اش ادامه دهد. در آن زمان، خبر آزمایشات هولناک او در تمام شهر شنیده می شد. وقتی که الطائر به قلعه ی بیمارستاندارها نفوذ می کند، بیماری زجر دیده و با ظاهری وحشتناک کوشش می کند تا فرار کند، اما توسط چند تن از محافظان گارنیر دستگیر می شود. ناگهان گارنیر در صحنه ظاهر شده و سعی می کند تا بیمار را آرام کند، اما بیمار واکنش های کاملا دیوانه واری از خود نشان می دهد و با انفجاری از خشم و غضب ، فریاد زنان ادعا می کند که نیت واقعی گارنیر شریرانه و شیطانی است. گارنیر به محافظانش دستور می دهد تا پای او را به منظور جلوگیری از فرار دوباره بشکنند و این گونه او را مجازات می کند.

هنگامی که گارنیر جمعیت وحشت زده را متفرق می کند و به سر کارش باز می گردد، الطائر به طور پنهانی به وسیله ی خنجر مخفیش گارنیر را می کشد. در صحبت های پایانی بین او و الطائر، گارنیر ادعا می کند که هدف واقعی او کمک به مردم بوده است. گرچه الطائر به خاطر این ادعا او را ملامت و سرزنش می کند، اما او با سماجت بر سر حرف خود می ایستد. گارنیر می گوید که مردمی که تحت درمان او قرار میگیرند از بین فقیرترین و بیمار ترین مردم شهرهای اطراف انتخاب شده اند و بسیاری از آنها تحت معالجات او درمان شده و به خاطر این کمک سخاوتمندانه از او ممنونند. وی می گوید که روش های معالجه اش برای آزاد کردن مردم از "زندانی که از ذهن برای خود ساخته اند" ضروری است. وقتی که الطائر می پرسد که چرا گارنیر معتقد است که دارد به آنها کمک می کند، گارنیر پاسخ می دهد "این چیزی نیست که من بدان معتقدم، این چیزی است که من میدانم" و با گفتن این جمله به دیار باقی رهسپار می شود.

سخنان پایانی[]

  • الطائر : بار روی دوشت را رها کن!
  • گارنیر : آه بله، من آرامش خواهم یافت. رویایی بی پایان مرا فرا می خواند، اما پیش از آن که چشمانم را ببندم، میخواهم بدانم که پس از مرگ من چه بر سر فرزندانم خواهد آمد؟
  • الطائر : منظورت از فرزندان، همان مردمی هستند که از آزمایشات بی رحمانه تو در رنج بودند؟! آنها الان آزادند تا به خانه هایشان بازگردند!
  • گارنیر : خانه هایشان؟ کدام خانه؟ فاضلاب ها؟ فاحشه خانه ها؟ زندان هایی که از آنجا نجاتشان داده بودیم؟
  • الطائر : تو این مردم را بر خلاف میلشان گرفته بودی!!
  • گارنیر : بله، موقعی که آنان را میگرفتیم اراده شان چه نقش کوچکی بازی میکرد. چرا این قدر ساده ای؟! آیا تو کودکی را فقط به خاطر این که گریه می کند ساکت می کنی؟ وقتی فرزندت بگوید "پدر ، من میخواهم با آتش بازی کنم" آن وقت تو چه میگویی؟ "هر طور میلت توست فرزندم" آه، اما بعدا باید به خاطر سوخته شدن او جواب بدهی.
  • الطائر : این ها کودک نیستند، بلکه مردان و زنانی اند که به رشد کامل رسیده اند.
  • گارنیر : از لحاظ جسمی شاید، اما از لحاظ عقلی نه، و اینها بیشترین آسیب را از همین بخش دیده بودند و من سعی می کردم تا آنان را معالجه کنم. اقرار می کنم که بدون تکۀ باغ عدن- که تو آن را از ما دزدیدی – روند کاری من بسیار آهسته شد، اما گیاهان، معجون ها و عصاره ها هنوز هم کارآمد بودند. محافظان من شاهدی بر این امر هستند: آنها در گذشته مردانی دیوانه بودند تا آن که من آنها را پیدا کردم و از زندان ذهنی شان رهایشان ساختم... و با مرگ من، آنها دوباره مردانی دیوانه خواهند بود...
  • الطائر : تو واقعا اعتقاد داری که به آنها کمک می کردی؟
  • گارنیر : این چیزی نیست که من بدان معتقدم ... این چیزی است که من میدانم.

حقایق تاریخی[]

گارنیر از نابلوس دهمین رهبر حزب "شوالیه های بیمارستاندار" بود، گروهی روحانی که پس از اولین جنگ صلیبی (1096 – 1099) پدیدار شد. او اولین درمانگاهش را نزدیک گورستان مقدس اورشلیم بنا نهاد. در ابتدا گروه فقط از زائران بیمار نگهداری می کرد، اما بعدا نگهبانانی مسلح گماشت تا مطمئن شود که به زائران هیچ آسیبی نمی رسد. این گروه محافظان به طوری کاملا دراماتیک تشکیل شد و به تدریج در کنار معبدی ها به یکی از برجسته ترین گروه های صلیبی تبدیل شد. گارنیر در سال 1177 به گروه پیوست و فرماندهی یکی از بیمارستان های اورشلیم به وی داده شد و به مدت ده سال این فرماندهی را بر عهده داشت. مستندات تاریخی می گویند که او در سال 1191، طی مبارزه برای دفاع از بیت المقدس کشته شد.

نکات[]

  • نابلوس نام شهری در فلسطین می باشد.
Advertisement