Assassin's Creed Persian Wiki
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: rte-source
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
  +
مالک السیف (Malik Al-Sayf) یکی از قاتلان عضو فرقه ی حشاشین بود که در اواخر قرن 12 و اوایل قرن 13 زندگی می کرد.او از خانواده ی شناخته شده ای بود که همگی از اعضای فرقه قاتلان بودند.
Malik (Voiced by Haaz Sleiman), who appears in Assassin's Creed alongside Altaïr, is an Assassin. Though not as skilled as Altaïr, he was evidently skilled enough, as he was sent along with his brother Kadar and Altaïr to retrieve the Apple of Eden from under Solomon's Temple in Jerusalem. When Altaïr breaks the three tenets of the Creed and confronts Robert de Sablé directly, Malik attempts to stop him, but Altaïr's brashness leads to Altaïr being shoved aside and into another tunnel; the Templars block off the tunnel and deal with Malik and Kadar.
 
   
  +
==زندگی نامه==
Later, just before the Templar invasion of Masyaf, Altaïr (who has returned alone to Masayaf) informs Al Mualim that he failed, and begins to blame Malik for it, believing that the Templars must have killed him and Kadar and taken the Ark for themselves. As Altaïr is speaking, Malik appears, clutching his arm and covered in blood, followed by a servant who carries the Ark in for him. Malik informs the surprised Altaïr and Al Mualim that Kadar is dead and that his left arm will have to be amputated. As Malik can no longer perform assassinations and subterfuge effectively, he becomes the Assassin Bureau Leader in Jerusalem.
 
   
  +
===معبد سلیمان===
Because Altaïr's actions directly led to the death of Kadar and the loss of Malik's arm, their exchanges are tense at best for the first part of the game; however, toward the end of the game, Malik forgives Altaïr because he is a "changed man", meaning Altaïr's pride for himself has been let go.
 
  +
مالک ، برادرش قدر (Kadar) و الطیر به دستور المعلم موظف بودند تا گنجینه ی تمپلارها را بازگردانند ، که بعدا مشخص می شود که آن گنج قطعه ای از بهشت (Piece of Eden) بوده است.بلافاصله پس از رسیدن این سه تن به معبد سلیمان ، الطیر عمدا از آئین قاتلان سرپیچی کرده و نسبت به مالک بابت بی توجهی به مسیر زندگی که پیش گرفته اند خشمگین می شود.در نهایت سرکشی ، تکبر و اعمال الطیر منجر به شکست خوردن مأموریت شده مالک و قدر مجبور می شوند تا در برابر یکی از قدرتمندترین سربازان تمپلار (Robert De Sable) از خود دفاع کنند.در این مبارزه قدر کشته شده و مالک از ناحیه ی دست چپ به شدت مجروح می شود.در ادامه مبارزه ، مالک گنج را دزدیده و جانش را نجات می دهد.تمپلارها مالک را تا مصیاف دنبال می کنند و به دهکده ای که توسط قاتلان محافظت می شد حمله می کنند.وی خبر خیانت الطیر را به المعلم می دهد و گنج را به اربابش تقدیم می کند.این سکانس ، آخرین باری در بازی بود که مالک را با دست سالم میبینیم و در ادامه ی بازی وی را با دستی قطع شده مشاهده خواهیم کرد.
   
  +
===اورشلیم: نخستین دیدار===
In Assassin's Creed II, it is implied through the Codex that Malik becomes Altaïr's right-hand man.
 
  +
پس از فاجعه ی رخ داده در معبد تمپلار ها ، مالک هیچ تلاشی برای پنهان کردن نفرت خود از الطیر به خرج نمی دهد و از آن پس از ظریف ترین حرکات مبارزه و رفتارهای الطیر ایراد می گیرد، که نمونه ی آن را در برخورد ناخوشایندی که بین این دو تن در حین مأموریت ترور طلال (Talal) رخ میدهد ، مشاهده می کنیم.با وجود این که مأموریت کشتن طلال موفقیت آمیز بود ، مالک از الطیر به خاطر قرار دادن نیروهای نظامی شهر در حالت آماده باش و آگاه شدن مردم شهر اورشلیم نسبت به مرگ طلال انتقاد می کند.
   
  +
===اورشلیم : دومین دیدار===
  +
اگر چه مالک هنوز الطیر را برای خطاهایش نبخشیده بود ، اما زمانی که الطیر از وی برای انجام کاری راهنمایی و توصیه طلب می کند اندکی رضایت از خود نشان می دهد.وقتی که مجد الدین با موفقیت کشته می شود ، او اظهار می کند که الطیر مانند یک قاتل واقعی عمل کرده است.مالک در لحظه ی جدایی بیان می کند که الطیر باعث شده که وی به دردسرهای زیادی بیفتد و از او می خواهد تا در مسیر بازگشتش به مصیاف نسبت به آن فکر کند.
   
  +
===اورشلیم: سومین دیدار===
  +
" ما متحد هستیم ، همانطور که در افتخار پیروزی هایمان با هم سهیم هستیم ، همان قدر نیز در تلخی شکست با هم سهیمیم.در این مسیر ، ما به هم نزدیکتر می شویم ، ما قدرتمند تر می شویم "
  +
مالک خطاب به الطیر ، قبل از این که برای کشتن روبرت اقدام کند
  +
  +
وقتی که الطیر برای سومین بار مالک را در اورشلیم ملاقات می کند رفتار او نسبت به الطیر تغییر کرده است.او از الطیر به عنوان یک دوست استقبال می کند و مانند گذشته به او توهین نمی کند.آنها در این ملاقات اطلاعاتی را با هم رد و بدل کرده و از بحث و جدل های گذشته فاصله می گیرند.
  +
  +
پس از درگیری رخ داده در مراسم تشییع جنازه مجد الدین ،الطیر و مالک با عجله با هم در مورد مسأله ای به بحث و جدل می پردازند ، بحث در مورد این که آیا الطیر باید روبرت را تا آرسوف تعقیب کند ، یا به حکمت و فرزانگی المعلم اطمینان کرده و از دستورات وی پیروی کند.طی این مجادله ، الطیر استدلال می کند که مالک از مرام و منش قاتلان برای خود سپری ساخته است و پشت آن پنهان شده و حقیقت را نمی بیند.الطیر سفر به آرسوف را به رفتن پیش المعلم و اتلاف وقت برای گرفتن اجازه از وی ترجیح می دهد. انجام این کار باعث خشمگین شدن مالک شده و این احساس را در وی به وجود می آورد که الطیر نسبت به گذشته هیچ تغییری نکرده است.الطیر به مالک پیشنهاد می کند که در غیاب او ، از مردم شهر اورشلیم اطلاعات بیشتری را از قطعه ای از بهشت (( Piece of Edenکسب کند.علاوه بر این ، الطیر قبل از عزیمتش به آرسوف از مالک به دلیل اشتباهاتش در معبد سلیمان پوزش میطلبد ، امامالک عذر وی را نمی پذیرد.او بیان می کند که این عدم پذیرش به آن دلیل است که این الطیری که جلوی او ایستاده ، آن الطیری نیست که باعث شکست در معبد سلیمان شده و بی گناه است.مالک ادعا می کند که آنها بر طبق آئین قاتلان برادر همدیگر محسوب شده و اشتباه یک نفر ، اشتباه همگی است.
  +
  +
حین عزیمت الطیر به آرسوف ، مالک به معبد سلیمان می رود و دفتر خاطرات روزانه روبرت د سابل را پیدا می کند.در این دفتر چگونگی کشف سیب توسط ده نفر از تمپلارها ثبت شده است که نام المعلم نیز در بین آنان وجود دارد.در نهایت وقتی مالک نسبت به خیانت المعلم متقاعد می شود ، به همراه چندین سرباز به مصیاف می رود تا الطیر را در بازپس گیری قلعه یاری کند.
  +
  +
===بازپس گیری مصیاف===
  +
مالک به موقع برای نجات الطیر به شهر می رسد ، هنگامی که وی با ارتش کوچکی از سربازان مسخ شده مواجه شده است.قاتلان وفادار با پرتاب تیر به سمت سربازان موجب فرار آنها می شوند و برای صحبت الطیر با مالک فرصتی فراهم می کنند.آنها به گرمی از یکدیگر استقبال می کنند و ادعا می کنند که حضور هر یک در میدان جنگ صلح را برایشان به ارمغان خواهد آورد.پس از دوئل نهایی الطیر و المعلم ، مالک به موقع به صحنه می رسد تا شاهد سیب بهشت باشد که در حال نمایش یک نقشه ی هولوگرافیک از جهان است.
  +
  +
===باقی عمر===
  +
" من و مالک در مورد روش های جدیدی برای کشتن تحقیق می کنیم: کشتن از بالا ، از لبه ها و از محل های اختفا.حرکاتی پایه ای ، با این حال بسیار مهم "
  +
دست نوشته های الطیر ، صفحه 13
  +
  +
پس از این که المعلم به سزای اعمالش رسید ، مالک در زمانی که الطیر به مقام رئیس قاتلان ترفیع یافت به مرد دست راست الطیر تبدیل شد.این دو از آن به بعد به یاری یکدیگر در مورد روش های جدید کشتن تحقیق می کردند و الطیر آن ها را در دفتر خاطرات خود ثبت می کرد.علاوه بر آن الطیر در برهه ای از زمان ، روزها و شب های متوالی را به کشف رازهای سیبی از بهشت (Apple of Eden) می پرداخت.با این حال مالک همواره به الطیر پیشنهاد می کرد که از تلاش برای درک اسرار سیب دست بردارد و اصرار داشت که الطیر باید کار بر روی سیب را رها کند.
  +
  +
در سال 1217 ، الطیر به همراه همسرش ماریا و فرزندش داریم ((Darim به مغولستان می روند تا با تهدیدی بزرگ به نام چنگیز خان که روز به روز در حال افزایش قدرت بود رو به رو شوند ، و در این زمان مالک موقتا به جای الطیر ریاست فرقه ی قاتلان را بر عهده می گیرد.هشت سال بعد ، عباس صوفیان ، یک قاتل عالی رتبه ی دیگر ، طی یک کودتا پسر دیگر الطیر سیف (Sef) را به قتل می رساند و آلت قتل را در رخت خواب مالک جاسازی می کند ، بنابراین همگان باور می کنند که مالک ، قاتل فرزند الطیر است.علاوه بر این ، یکی از جاسوسان عباس ادعا می کند که صدای بحث و جدل مالک و عباس را در همان روز شنیده است.بنابراین عباس ، مالک را در زندان های زیرزمینی مصیاف زندانی می کند.
  +
دو سال بعد ، الطیر و خانواده اش از مغولستان باز می گردند و عباس تلاش می کند تا به آنان بقبولاند که مالک قاتل است.الطیر این امر را باور نمی کند و برای نجات مالک به زندان نفوذ می کند.او مالک را در حالی که در شرایط بسیار بدی قرار دارد به محل اقامتشان باز می گردند مالک آنچه را که واقعا اتفاق افتاده است برای الطیر بازگو می کند.الطیر و ماریا ، پس از این که مطمئن می شوند او به آسودگی خوابیده است ، محل اقامتشان را ترک کرده تا با عباس رو به رو شوند.اما در مدت غیاب آنها ، یکی از جاسوسان عباس به نام سوامی ((Swami مالک را به قتل می رساند و سر وی را قطع کرده و آن را در کیسه ای قرار داده و در هنگام مبارزه ی عباس با الطیر و ماریا ، به اربابش تحویل می دهد.
  +
  +
سال ها بعد الطیر پسر مالک را ملاقات می کند.طازم السیف (Tazim Al-Sayf) ، به همراه دیگر قاتلانی که نسبت به الطیر وفادار بودند عباس را به قتل می رسانند و طازم همانند پدرش به مرد دست راست الطیر مبدل می شود.
  +
  +
==خصوصیات و شخصیت==
  +
مالک مردی خشن و در عین حال باهوش است و از الطیر به خاطر مهارت و رتبه اش در فرقه قاتلان ، و نیز غرور و تکبرش متنفر است.گرچه در طول داستان احترام او نسبت به الطیر هنگامی که برای تغییر در رفتارش تلاش می کند ، فزونی میگیرد.در ابتدای داستان ، سرسپردگی و وفاداری مالک نسبت به آئین قاتلان و المعلم تزلزل ناپذیر و گاه کورکورانه است.اما گذر زمان به وی می آموزد که ورای هر چیز را ببیند و حقیقت را برای خود کشف کند..
  +
  +
==منبع==
  +
[http://www2.bazinama.com/message/thread113021.html بازینما]
  +
  +
[[uk:Малік Аль-Саіф]]
  +
[[de:Malik Al-Sayf]]
 
[[en:Malik Al-Sayf]]
 
[[en:Malik Al-Sayf]]
  +
[[es:Malik Al-Sayf]]
  +
[[fr:Malik Al-Sayf]]
  +
[[hu:Malik Al-Sayf]]
  +
[[it:Malik Al-Sayf]]
  +
[[nl:Malik Al-Sayf]]
  +
[[pl:Malik Al-Sayf]]
  +
[[pt:Malik Al-Sayf]]
  +
[[ru:Малик Аль-Саиф]]
 
[[رده:شخصیتهای داستان]]
 
[[رده:شخصیتهای داستان]]
 
[[رده:شخصیتهای کیش قاتلان]]
 
[[رده:شخصیتهای کیش قاتلان]]
 
[[رده:شخصیتهای جهاد سری]]
 
[[رده:شخصیتهای جهاد سری]]
[[رده:نوشتارهای نیازمند ترجمه]]
 
 
[[رده:نوشتارهای نیازمند تصویر]]
 
[[رده:نوشتارهای نیازمند تصویر]]
 
[[رده:نوشتارهای نیازمند منبع]]
 
[[رده:نوشتارهای نیازمند منبع]]
  +
[[رده:اساسیون]]
  +
[[رده:نوشتارهای نیازمند بازنویسی]]
 
[[رده:نوشتارهای نیازمند بازبینی ترجمه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۱۱:۱۲

مالک السیف (Malik Al-Sayf) یکی از قاتلان عضو فرقه ی حشاشین بود که در اواخر قرن 12 و اوایل قرن 13 زندگی می کرد.او از خانواده ی شناخته شده ای بود که همگی از اعضای فرقه قاتلان بودند.

زندگی نامه[]

معبد سلیمان[]

مالک ، برادرش قدر (Kadar) و الطیر به دستور المعلم موظف بودند تا گنجینه ی تمپلارها را بازگردانند ، که بعدا مشخص می شود که آن گنج قطعه ای از بهشت (Piece of Eden) بوده است.بلافاصله پس از رسیدن این سه تن به معبد سلیمان ، الطیر عمدا از آئین قاتلان سرپیچی کرده و نسبت به مالک بابت بی توجهی به مسیر زندگی که پیش گرفته اند خشمگین می شود.در نهایت سرکشی ، تکبر و اعمال الطیر منجر به شکست خوردن مأموریت شده مالک و قدر مجبور می شوند تا در برابر یکی از قدرتمندترین سربازان تمپلار (Robert De Sable) از خود دفاع کنند.در این مبارزه قدر کشته شده و مالک از ناحیه ی دست چپ به شدت مجروح می شود.در ادامه مبارزه ، مالک گنج را دزدیده و جانش را نجات می دهد.تمپلارها مالک را تا مصیاف دنبال می کنند و به دهکده ای که توسط قاتلان محافظت می شد حمله می کنند.وی خبر خیانت الطیر را به المعلم می دهد و گنج را به اربابش تقدیم می کند.این سکانس ، آخرین باری در بازی بود که مالک را با دست سالم میبینیم و در ادامه ی بازی وی را با دستی قطع شده مشاهده خواهیم کرد.

اورشلیم: نخستین دیدار[]

پس از فاجعه ی رخ داده در معبد تمپلار ها ، مالک هیچ تلاشی برای پنهان کردن نفرت خود از الطیر به خرج نمی دهد و از آن پس از ظریف ترین حرکات مبارزه و رفتارهای الطیر ایراد می گیرد، که نمونه ی آن را در برخورد ناخوشایندی که بین این دو تن در حین مأموریت ترور طلال (Talal) رخ میدهد ، مشاهده می کنیم.با وجود این که مأموریت کشتن طلال موفقیت آمیز بود ، مالک از الطیر به خاطر قرار دادن نیروهای نظامی شهر در حالت آماده باش و آگاه شدن مردم شهر اورشلیم نسبت به مرگ طلال انتقاد می کند.

اورشلیم : دومین دیدار[]

اگر چه مالک هنوز الطیر را برای خطاهایش نبخشیده بود ، اما زمانی که الطیر از وی برای انجام کاری راهنمایی و توصیه طلب می کند اندکی رضایت از خود نشان می دهد.وقتی که مجد الدین با موفقیت کشته می شود ، او اظهار می کند که الطیر مانند یک قاتل واقعی عمل کرده است.مالک در لحظه ی جدایی بیان می کند که الطیر باعث شده که وی به دردسرهای زیادی بیفتد و از او می خواهد تا در مسیر بازگشتش به مصیاف نسبت به آن فکر کند.

اورشلیم: سومین دیدار[]

" ما متحد هستیم ، همانطور که در افتخار پیروزی هایمان با هم سهیم هستیم ، همان قدر نیز در تلخی شکست با هم سهیمیم.در این مسیر ، ما به هم نزدیکتر می شویم ، ما قدرتمند تر می شویم " مالک خطاب به الطیر ، قبل از این که برای کشتن روبرت اقدام کند

وقتی که الطیر برای سومین بار مالک را در اورشلیم ملاقات می کند رفتار او نسبت به الطیر تغییر کرده است.او از الطیر به عنوان یک دوست استقبال می کند و مانند گذشته به او توهین نمی کند.آنها در این ملاقات اطلاعاتی را با هم رد و بدل کرده و از بحث و جدل های گذشته فاصله می گیرند.

پس از درگیری رخ داده در مراسم تشییع جنازه مجد الدین ،الطیر و مالک با عجله با هم در مورد مسأله ای به بحث و جدل می پردازند ، بحث در مورد این که آیا الطیر باید روبرت را تا آرسوف تعقیب کند ، یا به حکمت و فرزانگی المعلم اطمینان کرده و از دستورات وی پیروی کند.طی این مجادله ، الطیر استدلال می کند که مالک از مرام و منش قاتلان برای خود سپری ساخته است و پشت آن پنهان شده و حقیقت را نمی بیند.الطیر سفر به آرسوف را به رفتن پیش المعلم و اتلاف وقت برای گرفتن اجازه از وی ترجیح می دهد. انجام این کار باعث خشمگین شدن مالک شده و این احساس را در وی به وجود می آورد که الطیر نسبت به گذشته هیچ تغییری نکرده است.الطیر به مالک پیشنهاد می کند که در غیاب او ، از مردم شهر اورشلیم اطلاعات بیشتری را از قطعه ای از بهشت (( Piece of Edenکسب کند.علاوه بر این ، الطیر قبل از عزیمتش به آرسوف از مالک به دلیل اشتباهاتش در معبد سلیمان پوزش میطلبد ، امامالک عذر وی را نمی پذیرد.او بیان می کند که این عدم پذیرش به آن دلیل است که این الطیری که جلوی او ایستاده ، آن الطیری نیست که باعث شکست در معبد سلیمان شده و بی گناه است.مالک ادعا می کند که آنها بر طبق آئین قاتلان برادر همدیگر محسوب شده و اشتباه یک نفر ، اشتباه همگی است.

حین عزیمت الطیر به آرسوف ، مالک به معبد سلیمان می رود و دفتر خاطرات روزانه روبرت د سابل را پیدا می کند.در این دفتر چگونگی کشف سیب توسط ده نفر از تمپلارها ثبت شده است که نام المعلم نیز در بین آنان وجود دارد.در نهایت وقتی مالک نسبت به خیانت المعلم متقاعد می شود ، به همراه چندین سرباز به مصیاف می رود تا الطیر را در بازپس گیری قلعه یاری کند.

بازپس گیری مصیاف[]

مالک به موقع برای نجات الطیر به شهر می رسد ، هنگامی که وی با ارتش کوچکی از سربازان مسخ شده مواجه شده است.قاتلان وفادار با پرتاب تیر به سمت سربازان موجب فرار آنها می شوند و برای صحبت الطیر با مالک فرصتی فراهم می کنند.آنها به گرمی از یکدیگر استقبال می کنند و ادعا می کنند که حضور هر یک در میدان جنگ صلح را برایشان به ارمغان خواهد آورد.پس از دوئل نهایی الطیر و المعلم ، مالک به موقع به صحنه می رسد تا شاهد سیب بهشت باشد که در حال نمایش یک نقشه ی هولوگرافیک از جهان است.

باقی عمر[]

" من و مالک در مورد روش های جدیدی برای کشتن تحقیق می کنیم: کشتن از بالا ، از لبه ها و از محل های اختفا.حرکاتی پایه ای ، با این حال بسیار مهم " دست نوشته های الطیر ، صفحه 13

پس از این که المعلم به سزای اعمالش رسید ، مالک در زمانی که الطیر به مقام رئیس قاتلان ترفیع یافت به مرد دست راست الطیر تبدیل شد.این دو از آن به بعد به یاری یکدیگر در مورد روش های جدید کشتن تحقیق می کردند و الطیر آن ها را در دفتر خاطرات خود ثبت می کرد.علاوه بر آن الطیر در برهه ای از زمان ، روزها و شب های متوالی را به کشف رازهای سیبی از بهشت (Apple of Eden) می پرداخت.با این حال مالک همواره به الطیر پیشنهاد می کرد که از تلاش برای درک اسرار سیب دست بردارد و اصرار داشت که الطیر باید کار بر روی سیب را رها کند.

در سال 1217 ، الطیر به همراه همسرش ماریا و فرزندش داریم ((Darim به مغولستان می روند تا با تهدیدی بزرگ به نام چنگیز خان که روز به روز در حال افزایش قدرت بود رو به رو شوند ، و در این زمان مالک موقتا به جای الطیر ریاست فرقه ی قاتلان را بر عهده می گیرد.هشت سال بعد ، عباس صوفیان ، یک قاتل عالی رتبه ی دیگر ، طی یک کودتا پسر دیگر الطیر سیف (Sef) را به قتل می رساند و آلت قتل را در رخت خواب مالک جاسازی می کند ، بنابراین همگان باور می کنند که مالک ، قاتل فرزند الطیر است.علاوه بر این ، یکی از جاسوسان عباس ادعا می کند که صدای بحث و جدل مالک و عباس را در همان روز شنیده است.بنابراین عباس ، مالک را در زندان های زیرزمینی مصیاف زندانی می کند. دو سال بعد ، الطیر و خانواده اش از مغولستان باز می گردند و عباس تلاش می کند تا به آنان بقبولاند که مالک قاتل است.الطیر این امر را باور نمی کند و برای نجات مالک به زندان نفوذ می کند.او مالک را در حالی که در شرایط بسیار بدی قرار دارد به محل اقامتشان باز می گردند مالک آنچه را که واقعا اتفاق افتاده است برای الطیر بازگو می کند.الطیر و ماریا ، پس از این که مطمئن می شوند او به آسودگی خوابیده است ، محل اقامتشان را ترک کرده تا با عباس رو به رو شوند.اما در مدت غیاب آنها ، یکی از جاسوسان عباس به نام سوامی ((Swami مالک را به قتل می رساند و سر وی را قطع کرده و آن را در کیسه ای قرار داده و در هنگام مبارزه ی عباس با الطیر و ماریا ، به اربابش تحویل می دهد.

سال ها بعد الطیر پسر مالک را ملاقات می کند.طازم السیف (Tazim Al-Sayf) ، به همراه دیگر قاتلانی که نسبت به الطیر وفادار بودند عباس را به قتل می رسانند و طازم همانند پدرش به مرد دست راست الطیر مبدل می شود.

خصوصیات و شخصیت[]

مالک مردی خشن و در عین حال باهوش است و از الطیر به خاطر مهارت و رتبه اش در فرقه قاتلان ، و نیز غرور و تکبرش متنفر است.گرچه در طول داستان احترام او نسبت به الطیر هنگامی که برای تغییر در رفتارش تلاش می کند ، فزونی میگیرد.در ابتدای داستان ، سرسپردگی و وفاداری مالک نسبت به آئین قاتلان و المعلم تزلزل ناپذیر و گاه کورکورانه است.اما گذر زمان به وی می آموزد که ورای هر چیز را ببیند و حقیقت را برای خود کشف کند..

منبع[]

بازینما