amir ( در عربی : تامر ) اولین هدفی بود که به دستور المعلم ، توسط الطیر به قتل رسید.او در منطقه ی فقیرنشین دمشق سکونت داشت.
دلال بازار سیاه
تامر بزرگترین بازار سیاه دمشق را اداره می کرد.برخی اظهار داشته اند که تجارت او ، بزرگترین داد و ستد زیرزمینی در زمینه ی خرید و فروش شمشیرها ، نیزه ها ، زره و ادوات جنگی دیگر در تمام سرزمین مقدس بود.گرچه وی قادر بود تا در صورت پرداخت هزینه ، هر چیزی را برای مشتری اش مهیا کند اما به طور اختصاصی فقط در زمینه ی زره و ادوات جنگی تجارت می کرد.تامر از این که از وی به عنوان دلال مرگی بی رحم ( و طبق زمزمه های برخی ، فاسد) یاد شود هیچ نشانه ای از پشیمانی از خود نشان نمی داد.در حقیقت به نظر می رسید که او به جان هایی که با شمشیرش گرفته بود افتخار می کرد.او به هیچ اخلاقیاتی پایبند نبود و در انجام هر کار تنها مناقع خود را در نظر می گرفت.
ترور
الطیر برای قتل تامر به حیاطی مجلل و واقع در گودی می رود.او نزدیک حوضی می ایستد ، محلی که دید خوبی نسبت به تامر و مردی که در حال تنبیه شدن بود داشته باشد.
تامر فورا به مقداری اسلحه احتیاج داشت ، اما تاجر نتوانسته بود آنها را به موقع تحویل دهد.تاجر در این لحظه با لکنت و لحنی عصبی گفت " شاید تو مقدار زیادی درخواست کردی ... "
تامر: " زیاد؟ تو همه چیزت را از من داری! بدون من به خاطر اندکی پول مشغول مارگیری بودی! "
تامر جلو می رود و در صورت تاجر تف کرده و خنجری بیرون کشیده و با بی رحمی تمام شروع به ضربه زدن به تاجر می کند.با آخرین ضربه ی خنجر ، مرد روی حوض آویزان می شود.تامر نمی گذارد که قبل از تفتیش دیگر تاجر ایستاده در حیاط ، نوکرش جسد آن مرد را تغییر مکان بدهد.پس از این حادثه ، جمعیت با آرامشی غیر طبیعی منطقه را ترک می کنند.الطیر به آرامی پشت سر تامر حرکت می کند و در لحظه ای مناسب ،تامر را با استفاده از خنجر مخفی اش به قتل می رساند.او سر تامر را تا لحظه ی جان دادنش در دالان حافظه ی Animus در دست می گیرد.
مکالمات لحظه ی مرگ
الطیر : آرام باش
تامر : تو تقاص پس خواهی داد ، تو و تمام امثال تو ...
الطیر : به نظر میرسد تنها کسی که حالا در حال تقاص پس دادن است تو هستی دوست من ... به زودی از درد و رنج خلاص خواهی شد
تامر : تو تصور می کنی که من فقط یک دلال مرگ کوچکم؟ مانند نوزادی که از سینه ی جنگ میمکد؟ هدفی عجیب برای کشتن ، این طور فکر نمی کنی؟ چرا من؟ وقتی که بسیاری دیگر همین کار را می کنند؟
الطیر : پس تو فکر می کنی که با دیگران متفاوتی؟
تامر : آه البته که متفاوت هستم.من تنها به فکر منفعت نیستم ، بلکه هدف شرافتمندانه ای را دنبال می کنم ، درست مثل برادرانم.
الطیر : برادرانت؟
تامر : آه ، اما آنها فکر می کنند که من تکی عمل می کنم.من فقط بخشی از این بازی هستم ، و نقش خودم را اجرا می کنم.به زودی با بقیه آشنا خواهی شد ... آنها به خاطر عملی که مرتکب شدی با تو به ملایمت رفتار نخواهند کرد!
الطیر : خوب است.بی صبرانه در انتظارم تا جان آنها را نیز به همین صورت بگیرم!
تامر : چه متکبرانه! این تو را نابود خواهد کرد پسر ...